اسی من چقدر غریبم و تنها تو این سهر
دو بچه دارم درس و مدرست و نظافتو... و شغل ازاد که صبح و بعد ظهر تو مغازم ظتر و شبم اغلب تو خونه کارهای مغازه رو انجام میدم غذا هم بپزم شوهر داری بکنم گاهی مهمون بیاذ و دعوت کنم
همه هم ازم انتظار قوی بودن داشته باشن و عاشق دستپختم باشن و غذاا بپزم باید برای بقیه بفرستم وللللی هیچ جایی رو ندارم برم چون خونه مادرشوعرم یه مشکلی هست نمیرم ولی اون میاد و دستپخشم اصلا خوب نیست.... دلم برای خودم میسوزه