قضیه ازین قرار شوهرم برام لباس خریده از یجای دیگ هلان اندازم نیست و نمیتونم دوباره ببرم که برداره لباسو شبهی لباسای هندی هست خیلی خوشگله خیلی خوب کار شده شبی لباسای عروس من خیلی دوسش دارم اما نمیشه این جاریم عروسی خواهرزادش گفت بدی لباسو ببرم اونجا شاید کسی خوشش اومد بخره منی احمق گفتم باش بیا ببرش هالا از عروسی برگشته میگه همه خوششون اومده بود ولی قیمتشو بالا گفتی منم آوردم لباسو گفتم عیبی نداره با هم حرف میزدیم گفتم خوب تعریف کن چجوری بود عروسی برگشته عکسهاشو نشونم داد دیدم لباسم تنشه یعنی خشکم زده بهم گفت لباس مناسب نداشتم پوشیدم همین جوری روک یعنی میخواستم جرش بدم خودمو کنترل کردم لباسی که هنوز من نپوشیده بودم این رفته پوشیده دیگ نمیدونم چرا هیچ نگفتم هلان هی دارم حرص میخورم. دلم میخواد برم لباسو آتیش بزنم شما بودین چیکار میکردین
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.