دیروز خیلی سرم شلوغ بود و اینکه هم برای استخدامی و هم برای کنکور ارشد میخونم ، خونه یکم نامرتب بود چون وقت نکردم جمع کنم و شوهرم پاش خورد به لیوان
و شروع کرد به فحش دادن بهم که تو نجس و پلشتی و گمشو نمی خوام ببینمت حالم ازت بهم میخوره اینم وضع زندگیه
در صورتی که فقط همین دیروز خونه اونجوری شده بود و خودشم میدونه من دارم درس میخونم
اصلا تا حالا بهم فحش نداده بود و این اولین بارش بود و بعدش آروم شد اومد معذرت خواهی کرد ولی حرفاش همش تو ذهنم تکرار میشه و دلم شکسته