من جان بودم میگفتم قندوچاییتون با من ..لطفا برین خونه های همدیگه بشینین صحبت کنین من قول میدم هزینه ی قندوچاییتون بدم فقط تو راه پله ها نباشین ...این تیکه رو مینداختی
خانمایی که فکر میکنید خیلی منطقی هستید و مثلا دارید طرف حس رو میگیرید واقعا در تعجبم!!
یعنی اگر خودتون هم تو این موقعیت قرار می‌گرفتید و همسرتون جلوی جمع قهوه ایتون میکرد همینقدر منطقی فکر می‌کردید!!
چرا واقعا یک لحظه خودتون رو جای طرف نمیزارید بعد نظر بدید !خب هر کسی دیگه هم بود در جواب رفتار زشت همسرش عصبی میشد حالا مثلا گفته از خونه برو بیرون مگه چی شده بی دلیل گفته مگه!!بابا یکم خود واقعیتون باشید بخدا شمایی که این نظراتو میدید اگر تو این موقعیت باشید واکنش بدتری دارید...
همسایه ها که با هم حرف نمیزنن مادر و دخترو پسرش حرف میزدن مادره با بچه هاش بعد رفتیم پایین همسایه روبرویی و اینا اومدن که چتونه دعوا میکنید ما کلا دو طبقه ایم. همین دیگه بعد که شوهره اومده بود میگفت اگه انگشتت به زن من میخورد من میکشتمت بیشتر دلم به حال خودم سوخت که ندیده و نشنیده چطور پشت زنش دراومد ولی شوهر من تازه ضابعمم کرد جالا همه میگن من دیوونم دیگه کسی هیچ حسابی روم نمیکنه. کاش خزار دست تو خونه منو میزد ولی جلو همه نمیزد تو پرم اینطوری.
خودشوون مطمعنم شوهرو جر میدن. من که دیگه ایما هر چیم بگن من همچین مردی نمیخوام خیلی حس بدی بهم میده بودن باهاش همیشه همه جا تنهام تو مشکلات و خودمم تازه یه ذره حمایتم که نکرد هیچ رید بهم اصلا نمیتونم هضمش کنم خر چی یاد این کارش میفتم عصبی میشم با این که میدونست چقدر حساسم رو این چیزا خیلی قبلا باهاش حرف زده بودم ولی این شخصیتش همینه درست نمیشه که نمیشه. فقط دارم وقتمو باهاش هدر میدم.
باور کن گفتمان چند سری جواب میده
ابن بلا سر من اومده بااین تفاوت که من دیگه شوهرم از سرو صدای همسایه ها تا۳ صبح خسته شد
یه شب بخدا گفت دیگه به جهنم هرچی میشه بشه میخواست بره بیرون نذاشتم گفتم یه مدت طاقت بیار فوقش ما مستاجریم ما میریم از دستشون راحت میشیم
بعضیا ذاتا مردم آزارن خدا لعنتشون کنه
بهترین کار بود اصلا نمیخوام با هیچ کدومشون دیگه حرف بزنم فقط میخوام جدا بشیم نه فقط سر این موضوع این ادم کلا تایپ من نیست خیلی خیلی بیشعوره و رو اعصابه نمیتونم تنملش کنم دیگه خستم کرده. نصف دیگه عمرمو دلم میخواد تو ارامش باشم.
