یه دوستی دارم باهاش میرم پیاده روی ما هر دو ناراحت و غمگین یم
اونم مثل من مادر ه ولی دو تا بچه داره و خیانت دیده
ما اغلب بعد مدرسه رفتن بچه ها میریم پیاده روی تو سکوت اروم قدم می زنیم
هر دو ساده بدون ذره ای ارایش و ساده یکم پیاده روی می کنیم
یه ماهی و نیم بود خبری ازش نبود همسایه ش می کفت قهر کرده و دیروز دیدمش
توافقی جدا شده خیلی حالش خوب بود انگار جون گرفتت چشماش
رفته تو کارخونه بسته بندی می کنه و مهریه شو بخشیده بچه هاشو گرفته
می گفت بعد خطبه طلاق انگار جون گرفته
منم تو فکر افتادم باز این شوهرش از شوهر من بهتر بود