یه آقای اومد تو زندگی من یک خانوم رو واسطه کرد ک باهاش آشنا بشم ـمدتی پیام داد خلاصه گرم نگرفتم باهاش اازش خداحافطی کردم دیدم اصلا هیچ پیامی نمیداد بازم منتظر پیاممش بودم یک هفته بعد
تا اینکه از امام حسین خواستم واسطه من و اون آقا بشه در حال زمزمه بودم دیدم یه پیام از طرف اون آقا اومد
این آقا ک خیلی ادعای عشق داشت بی نهایت 🔗ـ
حیای منو دیدحجاب منو دید ـ من از همه لحاظ واسش سر بودم
یکماه درگیر من بود بهم گل میخرید مجدد یک گل بزرگ برای من اورد ـ
چندباری خواست منو ببینہ ک من قبول نمیکردم ـ
بهش گفتم ببین من اینجور خانومی نیستم ک بخام با هرکسی باشم ـ اون گفت من هرکسم؟
من کنارش حس خوبی داشتم و آرامش
آرامش ـ همچین مردی میخاستم تو زندگی خودم خوب خودش عاشق من کرد ـ برای من گفت من فعلا شرایط ازدواج ندارم
درصورتی که من خواستگار دارم ب خاطر این آقا خواستگارمو رد کردم
اخه چرا مرد جماعت اینجور باشه
اخه قلبم گرفت قلبم گرفتـ
ب مامانم گفتم ببین مامان این دنیا ب کام من نیس 😭 قلبم داغونه
من کمبود محبت داشتم ولی با خودم رو ب اون آقا نشون نمیدادم باز سنگ بودم😥 باز غرور ولی حرفاش من آروم میکرد🙏 🌹ا
صلا اصلا هیچ حرف بدی هم نبود بین ما تقر یبا یکماه با من پیامکی ارتباط داشت
قلبم خیلی گرف