دلنوشته ای برای کسایی که میخوان سقط جنین کنن

ما این روزا برای ارضای حس مهم بودن و تایید شدن از طرف مردم داریم یک جنین دختر رو حذف میکنیم که بتونیم برای جنس پسر اقدام کنیم یا برعکسش. اگر بیایم به گذشته برگردیم میبینیم ما خودمون بودیم که انقدر مردم و حرف مردم رو برای خودمون مهم کردیم تا جاییکه میدونیم کاری اشتباه هست اما برای تایید شدن از طرف یه عده مردم بی ارزش اون کار رو انجام میدیم . بیمارستان ها رو ببین هر کسی که به کهولت رسیده یا نیازمند مراقبت شده یه دختر زیر بغلش رو گرفته . پروانه هایی که تا پای جون پای پدر و مادر میمونن اینا هستن و ما که چقدر بد شدیم که به خاطر حرف چند تا آدم بی عقل و حرف مفت بزن میایم هدیه خدا رو پس میفرستیم و خودمون رو از نعمتی محروم میکنیم که دیگه هیچ وقت برنمیگرده .  دختر از وقتی که به دنیا میاد با دستای کوچیکش از محبت به عروسکاش مهربونی رو شروع میکنه و بزرگ که میشه محرم مادر و حامی پدر توی مرحله بعد میشه پشت و پناه همسر و همراه بچه ها خلاصه این موجود از آغاز تا پایان ازش مهر و محبت میباره . تو رو خدا اگر داری به سقط فکر میکنی بدون به محض اینکه قلب کوچیکش از کار میفته ، پشیمون میشی ، واست میشه حسرت که دیگه هییییییچ راه برگشتی نداره ، نمیشه خوبش کرد یا رفت نوش رو از بازار خرید اون برای همیشه قبل ازینکه بیاد میره . آخه اون گناهی نداره ، کجای دنیا رو تنگ میکنه با اومدنش یا کدوم آسمونو به زمین میاره . جز اینکه توی این دنیای تاریک و بد میتونه مثل یه ستاره ذره ای دنیا رو روشن تر کنه . حتی اونایی که نمیفهمن سالها میگذره و بعد از سالها تو تنهاییاشون  به خاطر دلایل بی ارزشی که این کارو کردن حسرت میخورن ، پس همین الان با خودت بگو گور بابای حرف مردم ؛ با اون فرشته کوچیک حرف بزن بهش بگو به خاطر تو هم شده حرف مردم برای خودشان باشد و تو برای من
به خاطر تو هم شده تمام روز‌های بعد از این مهربانتر خواهم شد
دلم می‌خواهد زودتر دستهایت را بگیرم
زودتر روی دستهایم تکانت دهم بخوابی و روزی سرم را روی شانه ات بگذارم 
زودتر برایت با زبان کودکانه قصه بگویم و تو برایم با خنده هایت دنیای تلخ پر از هیاهوی مردم را شیرین کنی 
بهانه بگیری و من کلافه شوم
بریزی
بپاشی
و من حرص هایم را سر بیخیالی خالی کنم .