2777
2789

مامان جون یا مادر جون 

باید بهم بگم مامان😐

میگه اگر بهم نکن مامان میبرمشون تو اتاق حسابشونو میرسم 

الان نوه های دختریش به زبون محلی صداش میکنن مانی

من بدم میاد بچه م بهش بگه مانی یا مامان 

منم محلش ندادم ، عموی شوهرم بهش گفت خودشون مادر دارن ، بعدشم بزار چیزی که پدر و مادرشون یادش میدن صدات کنن

دوباره گفت اگر چیزی که می‌خوام نگن، میبرمشون تو اتاق حسابشونو میرسم 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چه فرقی داره برای شما مامان یا مامان جون چرا سر چیزای الکی خودتونو ناراحت میکنین اخه

یه بار تو یه مجلسی یه گوشه نشسته بودم و حوصلم سررفته بود یه خانم انرژی مثبتی  اومد پیشم و بدون مقدمه بهم گفت چه دختر خوشگلی چه صورت قشنگی و رفت اون جمله یه حس مثبت و رنگی رنگی بهم القا کرد که توطول بیست سال زندگیم تاحالا نچشیده بودمش و هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم اکلیلی میشه وهمون چند تا کلمه معمولی منو اون شب تبدیل کرد به یه دختر پرانرژی و شاد.از اون شب به بعد تصمیم گرفتم منم همین حس مثبتو به اطرافیانم بدم و خجالت و تکبرو بزارم کنار و هرکسی که در نظرم یه نکته مثبت داشته باشه بهش یادآوری کنم و بگم که چقدر خاصش کرده شاید تونستم منم همین حس نابو بهش بدم😍❤️

مانی ب چ زبونیه

بعد مطمعنی شوخی نمیکرد

فقط 26 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

اقایون بهیچ وجه پیام یا درخواست دوستی ندن در غیر اینصورت برخورد میشه.خانمها باهماهنگی قبلی می پذیرم.

ن اونقدر مسئله مهمیه که مادرشوهرتون پافشاری کنه بگن مامان

ن اونقد مهمه که شما بگید نگو مامان.

 عاشق شده‌ام.شکست خورده‌ام. پیروز شده‌ام.اشتباه کرده‌ام.انتقام گرفته‌ام. تحقیر شده‌ام. دوست داشته شده‌ام.به من عشق ورزیده‌اند. زیرابم را زده‌اند. از کار بی‌کار شده‌ام.دستم را گرفته‌اند. سفر کرده‌ام. وحشت کرده‌ام.از ته دل خندیده‌ام.شهری را که دوست داشتم ببینم دیده‌ام. دیوانه‌وار رقصیده‌ام. خدا را گم کرده‌ام. خدا را دوباره پیدا کرده‌ام.سقوط کرده‌ام. در منجلاب دست و پا زده‌ام.نفرت ورزیده‌ام. از خودم متنفر شده‌ام. خودم را دوست داشته‌ام.برای درست کردن اشتباهاتم از جا بلند شده‌ام. برای ادامه‌ی یک زندگی جنگیده‌ام.نفرت‌هایم فروکش کرده‌اند.کتاب خوانده‌ام. فیلم دیده‌ام.فریاد زده‌ام.گریه کرده‌ام. دوست داشته‌ام تا ابد جاودانه بمانم. کسانی از دیدنم هیجان زده شده‌اند. کسی دوست داشته سرم از بدنم جدا شود. مسیرم را پیدا کرده‌ام. بدنم را به سبک خودم دوست داشته‌ام.هورمون‌های مادرانه‌ام فعال شده‌اند.عقل و منطقم غالب شده است.نگذاشته‌ام شکستم را ببینند.و در تمام این مسیر شبیه هیچکسی نبوده‌ام و چیست زندگی جز همه‌ی اینها... 🍂🔮

مادرشوهرمنم به پسرم همیشع میگفت مامان صدام کن، تا پسرم میگفت مامان میگفت جانم😐😐

بعد ما یادش دادیم بگه مامان بزرگ باز اونا هر چی تلاش کردن نگفت مامان یادش دادن بگه مامان جون الان میگه مامان جون

ن اونقدر مسئله مهمیه که مادرشوهرتون پافشاری کنه بگن مامانن اونقد مهمه که شما بگید نگو مامان.

عزیزم مادرش منم 

الان خواهر شوهرامم قبول نمیکنن به مادرشون بگه مامان 

مادر شوهرم داره زور میگه 

بعد میگه حالا اگر نگفتن مامان باید بگن مانی 


عزیزم مادرش منم چرا باید به مادر شوهرم بگه مامان؟

اگه به ایشون بگه مامان ماهیت شما به مادرجون تغییر میکنه؟

یه بار تو یه مجلسی یه گوشه نشسته بودم و حوصلم سررفته بود یه خانم انرژی مثبتی  اومد پیشم و بدون مقدمه بهم گفت چه دختر خوشگلی چه صورت قشنگی و رفت اون جمله یه حس مثبت و رنگی رنگی بهم القا کرد که توطول بیست سال زندگیم تاحالا نچشیده بودمش و هنوزم وقتی بهش فکر میکنم قلبم اکلیلی میشه وهمون چند تا کلمه معمولی منو اون شب تبدیل کرد به یه دختر پرانرژی و شاد.از اون شب به بعد تصمیم گرفتم منم همین حس مثبتو به اطرافیانم بدم و خجالت و تکبرو بزارم کنار و هرکسی که در نظرم یه نکته مثبت داشته باشه بهش یادآوری کنم و بگم که چقدر خاصش کرده شاید تونستم منم همین حس نابو بهش بدم😍❤️
مادرشوهرمنم به پسرم همیشع میگفت مامان صدام کن، تا پسرم میگفت مامان میگفت جانم😐😐بعد ما یادش دادیم ب ...

منم محلش ندادم به وقتش خودم می‌دونم چی یادش بدم 

نمی‌دونم چه اصراری داره مامان صداش کنن

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792