والا بعنوان یه مادر میگم کارشون طبیعیه! دختره تو فرودگاه حالش بد بود برامون تعریف کرد یک سری همکار متشخص داشتم قرار سفر گذاشتیم میگفت اینجا رنگ عوض کردن و یه چیزایی میگفت هوش از سرت میپرید ... خلاصه ش اینکه پسرهای مستی که دخترا ناگهانی شبونه آورده بودن به این دختره هم آزار رسونده بودن دختره میگفت چجوری برگردم چجوری تو چشمای مامانم نگاه کنم اینقدر گریه میکرد.میگفت همکاران رسما گفتن ما سر کار ، ابروداری میکنیم نقاب داشتیم اینحا خودمونیم...میگفت بهشون گفتم من کف دستم رو بو نکرده بودم شما ادا متشخص ها رو در میارید چرا منو اوردید...
مادرا نمیتونن به شناخت بچه جوونشون که دنیا ندیده و بی تجربه ست اعتمادکنند
وقتی بچه شون میگه فلان دوستهام آدمهای خوب و موجهی هستند مادرا اعتماد ندارن.و خب،خیلی منطقیه