نت گردی و سناریو

دوم

اینکه خب سختیای زندگی برا من نیست

اشتباهو گناهم واسه من نیست بقیم دارنو داشتن

من اگه باعقیده اسلامی میرم جلو

همه چی سر جاشه

سختی هست، صبرو نجات خواستنو دعا و انفاق در سختی و صدقه هست، بعد صبر میکنی نفس میگیری، باز ادامه میدی ادامه میدی

سناریو مشخصه

حدااعلای سختی هم برا ائمه بوده

هرچی پر بار تر و عاشق تر، تو ، از اینکه نتونستی عشقتو به بقیه بدی و کمک کنی بیشتر زجر میکشی

برا همین شرایط زندگی اصلا ائمه رو تکون نمیداد ولی جخلو ظلم جیگرشونو خون‌میکرد ، یعنی اون جیگر خون شدناشون یه فاجعه ی انسانی بوده برا تک تکشون. اینکه از حقشون محرومشون کردن بیشتر از هزارتا جراحت رو ‌تنشون بوده

گاهی شیطان میاد تو فکرم قبلا می اومد خوابم پیگفت فکر کردی فلان‌دعا رو خونی فلان کارو کردی واسه همیشه منو بیرون کردی؟ واقعا همیشه که برمیگردم بغل خدا میترسم و میگم وای دوباره چی قراره پیش بیاد که من دوباره دستای مهربونشو ول کنمو گم‌ شم؟

ولی این بار سناریو مشخصه ، هرچیزی از قبل تعیین شده که باید براش چکار کرد، اینم شیطانتو میسوزونه وای خب اون روز تو دلم میگفتم تو که پیگیر منی، میگردی تهشم پیدا میکنی چی منو دور میکنه چون خیلی پرتجربه ای ولی یه جا رو نمیتونی دست بزنی اینکه رحمت خدا  وسیعه.

رحمت خدا اول بوده به یه نوزاد

بعد نوزاده بزرگ شده و تا این سن هی نوسان داشته ارتباطش

نکته اینجاست که تو ذهن طرف بیاد و یا حتی ببینه، سناریو تو ذهنش انگار خط یا نقطه چین شده از قبل، خط چینا وصل میشن، هی میره جلو هی این  نقطه چینا رو به هم‌وصل میکنه بعد هی خدا صعودی طور بهش توجه میکنه بعد هی شیطون طرفو گول میزنه و با یارانش موقعیت سازی میکنن 

طرف مریض میشه سناریو شیطان اینه که مریضی و رنج همه چیو استوپ میکنه

سناریو ی خدا  و مومن اینه که سعی کن بیمار نشی، دعا کن صدقه بده ,بیمار شدی گناهاتو پاک میکنم، عبادتمو میتونی اونطور که در توانته و زندگیتم استراحت کن و تشویقی هایی برا بقه گذاشته که اگه کمک کنن و ... که هیچ، حتی عیادتت کنن، ثواب میبرن.

در واقع همینه که وقتی کسی داره هر اتفاقیو با سناریوی الهی میبینه و نه شیطان و داره رحمت واسعه ی خدارو میبینه، شیطانو جندش تکونش نمیدن

اتفاقات تا وقتی زنده ایم هست 

مهم اینه که تکون نخوریم

عبادی واجبا که هیچ

مستحبات رو با دقت انجام بدیم

مثل وقتی که. یه شکستگی توی پا هست 

چه با دقت دور شکستگیا باند میپیچن

 دقت توی نماز و حضور قلبم اینکه بفهمی چی میگی همونطوره

دقیقا همون اثری که پیچیدن یه باند کجو کوله و پیچو تاب خورده رو شکستگی داره

بقیشو نوشتم 

اگه دوست داشتید خوشحال میشم بخونید

در نهایت

من دوست ندارم  با تعجبو ترس 

برده ی اینو اون بشم

چه برده ی شیطان که اتفاقا رو بچینه و من شوک شم ای وای فلان شد بدبخت شدم

نه بردا ی رسانه که وای فلانیو

چقدر مردم فلان طور شدن، چقدر دخترا و چقدر پسرا فلان طور شدن عجیبهههه 

من سناریوی خودمو دارم، از قبل مشخصه و قراره توی سناریوی خودم و دنیای خودم رشد کنم، بنابر این حق منه هرچی اتفاق میفته رو  مثل یه آنزیم که پلیمرو تبدیل به مونومر میکنه، تیکه هاشو بردارم و بذارم جاهایی که توی سناریوی خودمه مثل یه فیلم

به هر نقشش هویت بدم اونی که میخوام و هست

بزرگوارید ممنونم از لطف و توجهتون😍😍😍ممنونم قابل دونستید

نه اصلا

من  یکی از رشته های علوم پزشکی میخونم