بخدا من دیگ اسمشونو نمیارم مثلا امشب خاهرشوهرم میخاست موهای مادرشوهرمو رنگ کنه فرچه رنگش گم کرده بود بعد دقیقا فرچه رنگ منم مثل اونه اومده ببرش میگه این فرچه رنگ منه انگار چون مال منو نیست گفتم نمیدونم والا این مال خودمه بعد انگار ک من دزدم ی نگاهی بهم کرد گفت خوب باشه مرسی و رفت انقدر اعصابم خراب شد ک حدنداره
درست فک میکنی .من خودم کنار اومدم با این شرایط اینجوری زندگیم کمی اروم شد قبلا همش جدل داشتم برای رفتن خونه بابام یا خواهرم . ولی خب دروغ چرا از درون حالم خوب نیس ولی کنار میام . . ولی طلاق راهش نیس .چون دیدم ادمی ک از شرایطی فرار کرده تو همون شرایط چند لول بالاتر گیر افتاده. توام کمتر بحث کن حداقل خودتو دخترت ارامش داشته باشید .
منم پارسال سر همین قضیه دعوای بدی کردیم من به اصرارخانواده یه شب موندم فرداش بچه یکم بی قرار بود بعد که اومد دنبالمون یه جوری اخم کرده بود جلو خانوادم که انگار یکی باباشو کشته منم سریع آماده شدم بعدش ما رو به زور برد خرید هوا هم خیلی سرد بود فرداش فهمیدم‌میخواسته اگه بچه سرماخورد بگه چون اونجا موندی
هیچی دیگه فرداش اومد خونه الکی گفت بچه تب داره حالا اصلا تب نداشت بعدم شروع کرد بهم توهین کردن منم زنگ زدم ننش الکی گفتم میخوام برم پیش دکتر اونم اومد و گفتم ماجرا اینه بعدم زنگ زدم خانواده خودم اومدن و...
واللا خواهرشوهر منم هر روز هفته هر موقع دلش بخواد خونه مادرش تلپ شده بهشون گفتم
الان چندوقت هی میخوام برم نمیذاره منم میگم خب باشه نمیرم بخاطر تو.... اگر من نباشم مادرشوهرم ناهارشام نمیده بهش
یبار رفتم خونه مامانم
کلا ی روز بود مادرشوهرم زنگ زدگفت پس نمیای
شوهرت مریض شده پاشو بیا اونوقت الان دامادش مریضه دخترش 10روز اینجاست نرفته خونه اش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
53 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز