امشب پام پیچ خورد نمیدونمچی شد حس کردم کشکک زانوم شکست
جیغ و داد و کولی بازی راه انداختم
ترسیده بودم چجور
شوهرم اومد گفتمپام شکسته زد تو سرش هول کرد نمیدونست چکار کنه
بعدش که زانوم قفل بود نیم ساعت بعدش خوب شد
شوهزمم بدجور هول کرد
بعدشم هیمیگفت چیزیت میشد چکارمیکردم
من همش حس کردم بخاطر خودش بود
من پام میشکست نمیتونست از بچه نگه داری کنه خونه داری کنه
اصلا هیچ جوره نمیتونم قبول کنم که نگران من میشه
تقریبا محبتی بهش ندارم .دوسش دارم ولی نزدیک نیستم بهش