یکدفعه هم خونه باغمون بودیم نصف شب خواستم برم دستشویی حالا دستشویی امون ته باغ بود باغمون هم درورودی اشوکنده بودن که دیوارشودرست کنن مادرموصدازدم باهام بیاد دستشویی اونم خوابش میومدگفت بروحواسم بهت هست گفتم نه بیا پاشو همون لحظه هم هندزفری توگوشم ودرحال چت کردن با شوهرم که اونموقع دوست بودیم بودم وتوحال وهوای خودم مامانم گفت برو من ازاینجادارم نگات میکنم منم توعالم دیگه رفتم به خیال اینکه مادرم تواون تاریکی منوداره میبینه رفتم وبرگشتم وسط راه بودم خداشاهدیه حیوون بزرگی دقیقا مثل سگ ولی بزرگ یعنی قدم 160چشم توچشم شدیم اون منونگاه میکردمنم اونو ولی سگ نبود چشماش خیلی زیبابودن اصلا نمیدونم چی بود خیلی عجیب وغریب بود هرچی چندسال دارم میگردم که بگم این موجودبود پیدانمیکنم یهویه خودم اومدم جیغ میکشیدم اون باز نگام میکردم یهوبرادرام دادزدن ومادرم جیغ کشیداصلا اون موجوانگارمحوشد ولی مادرم ویکی ازبرادرام گفتن ماازپشت دیدیم که چیزی بوده بقیه میگفتن توهم زدی وتوگوشی بودی ولی اون دونفر تاییدکردن که تواون تاریکی یه چیزی دیدن