برادر من متخصص قلبه حدود هشت سال پیش یکی از فامیلای دورمون تصادف کردن زنوشوهر مردن، ما دلمون برای دخترشون سوخت نه پول و. ارث داشت نه تحصیلات ۲۳سالش بود گفتیم بیاد منشی داداش ۴۳ساله ام بشه ،بعدیه مدت برادرم علیرغم مخالفت ما باهاش ازدواج کرد دانشگاه فرستاد ، کلاس پیانو و زبان و....تا به هم بیان سه تا بچه هم پشت سر هم به بهانه اینکه سن داداشم بالاست آورد ،حالا جوری رفتار میکنه انگار ما عقبه اش را نمیدونیم ، نه اینکه قیافه بگیره، همممش از موفقیتش میگه،از اراده اش میگه، از هوشش تعریف میکنه ، در حالیکه همرو با پول داداشم بدست آورد و اگه خودمان پیشنهاد نمیکردیم بیاد منشی داداشم بشه، الان توی جنوب شهر با مادربزرگ پیرش تو خونه کلنگی پوسیده بود
گاهی میترسم خدا قهرش بگیره اما جوری شده دلم میخواد به روش بیارم که آنقدر برای ما پز نده