خونه باباشه دلش میخواد بشینهداداشت دم پیری حس تازع دامادی داره؟؟؟؟؟؟؟؟به جای اینکه برای پسرش تازه عر ...
خداوند میگه قضاوت کار. شما نیست کار منه
شما بهتر بود اول تاپیک رو کامل میخوندی متوجه میشدی چخبره بعد فورا نفرین میکردی 🫠
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
خونه باباشه دلش میخواد بشینهداداشت دم پیری حس تازع دامادی داره؟؟؟؟؟؟؟؟به جای اینکه برای پسرش تازه عر ...
عزیزدلم اول داداشم پیر نیست ۴۵سالش دوما خوب نیست زود قضاوت کنی داداشم سه روز ازدواج کرده ما نمی گیم خانه ی باباش نره بره شام ونهارشو بخوره بره خانه ی پدر بزرگش چند قدم اون ورتره بخوابه اونجا آخه اونام یه دونه اتاق دارن رفته بست نشسته تو اتاق میگه شما برید حال پذیرایی بخوابید
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
این بنده خدا عروسمون هم یه روز خوش تو زندگیش ندید الانم که این اذیت میکنه
خداروشکر باز شما باهاش خوبید
بازم صبر کنید نصیحتش کنید به پدرشم بگید باهاش حرف بزنه اگر گوش نداد همچی رو برای پدر خودتون تعریف کنید شاید درست بشه
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
انشاالله به خدا من همیشه گفتم عروس نوکر ما که نیست همین که با این همه مشکلات با برادرمون زندگی میکنن ...
امیدوارم حل بشه فقط خیلی سمت دعوا نرید اینجور آدمارو دعوا بیشتر جری میکنه از راه های دیگه وارد بشید
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت