سلام من تو یه رستوران بیرون بر کار میکردم از ۸وصب تا ۲ ونیم. خانم واقایی بودن زن وشوهر که خانم خیلی رومخ بود همیشه موها ژولیده و کفش ها کثیففف بماند شخصیت خوبی هم نداشت ولی از اخلاقای بقیه غیبت میکرد و میگفت جلفن بعداگه موی تو غذا پیدا میشد میزاشت گردن ما که کلاه پوشیدیم.مثلا من بهترین سالاد درست میکردم بعد میگفا زنگ زدن گفتن کاهو زرد بودن خلاصع کارمو بی منت میکرد ولی منم حوابشو میدادم خلاصه زورم میومد بهم زووور بگه.تا اینکه بعد دوماه میدید منمث بقیه چشم الکی بعش نمیگمو حرف حق رو میزنم تازهوبدحساب موقع حقوق دادن دل وبی دل میکرد زدرش میاورد مثلا بعد ۴۰ روز که حقوقمو میخواستم گفتم چک دارم گفت منبعد میاین سرکار جک نکشید وبیاین گفت ۳ تا نیرو برام زیاده شما برو دیگه سفارشام کمشده.منم با داداشم نقشه کشیدیم و زنگ زد بهوصورت ناشناس بعش و گفت ما یک شرکت هستیم که میخوام بیام قرارداد غذا باهاتون ببندم.اونام باز به منپیام دادن که بیا سرکارت .و من دو روز رفتم ولی بعد داداشم زنگ زد گفت ما غذا نمیخواییم نمیام قرار داد ببندم از مسولامون اومده اونجا دیده خانمت کفشا موها کثیف و بده.حاااال زنرو گرفتم خیلی ادعا داشت به منم امروز گفت برو توالت بشور گفتم من استفاده نمیکنم تو شوهرت فقط،میرید بهش برخورد وگفت دیکه نیا ۲ تا دوست داشتم اونجا بهشون وابسته بودم 😔 اونا خیلی چشم چشم بهش،میکردن ولی منبهم فشار میومد حرف حق نمیزد