2777
2789

همچین فداکاری میکنید ک بخاطر بچه دارشدن از موقعیت تحصیلی و شغلیتون بگذرید؟ 


#دبیر.آینده🤗#امضام.خونده.شه حال بحران زده ام،معجزه میخواهد و بس..🥺 اون پایین درمورد خودم گفتم:)    کاربری راحیل0هسدم به نظر همدیگه احترام بزاریم قرار نیست چون هم نظر نیستیم دشمن هم باشیم که🤌🏼🚶🏻‍♀️ به دست میاری، بهتر از چیزهایی که از دست دادی، اندکی صبر.!🤍🌱میشه منو مهمون یه صلوات کنید؟😍💋 هرگز این و یادت نره!ما قرار نیست بهتر از کسی باشیمفقط باید بهتر از خود قبلیمون باشیمزندگی هیچوقت آسون تر نمیشه تو قوی تر شو

اینکارو کردم

ده بار برگردم عقب بازم همین کارو می‌کنم

نمیدون چقدر داشتن بشه و سپری کردن ثانیه ها در کنارش شیرینه 

شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



اووو ک پس فردا بچه بخاطر یکی ازنا بگذره

منم حاضر نیستم چنین فداکاری بکنم

#دبیر.آینده🤗#امضام.خونده.شه حال بحران زده ام،معجزه میخواهد و بس..🥺 اون پایین درمورد خودم گفتم:)    کاربری راحیل0هسدم به نظر همدیگه احترام بزاریم قرار نیست چون هم نظر نیستیم دشمن هم باشیم که🤌🏼🚶🏻‍♀️ به دست میاری، بهتر از چیزهایی که از دست دادی، اندکی صبر.!🤍🌱میشه منو مهمون یه صلوات کنید؟😍💋 هرگز این و یادت نره!ما قرار نیست بهتر از کسی باشیمفقط باید بهتر از خود قبلیمون باشیمزندگی هیچوقت آسون تر نمیشه تو قوی تر شو

اینکارو کردمده بار برگردم عقب بازم همین کارو می‌کنمنمیدون چقدر داشتن بشه و سپری کردن ثانیه ها در کنا ...

چقدر خوب ولی من اصلا نمیتونم چنین کاری کنممم

#دبیر.آینده🤗#امضام.خونده.شه حال بحران زده ام،معجزه میخواهد و بس..🥺 اون پایین درمورد خودم گفتم:)    کاربری راحیل0هسدم به نظر همدیگه احترام بزاریم قرار نیست چون هم نظر نیستیم دشمن هم باشیم که🤌🏼🚶🏻‍♀️ به دست میاری، بهتر از چیزهایی که از دست دادی، اندکی صبر.!🤍🌱میشه منو مهمون یه صلوات کنید؟😍💋 هرگز این و یادت نره!ما قرار نیست بهتر از کسی باشیمفقط باید بهتر از خود قبلیمون باشیمزندگی هیچوقت آسون تر نمیشه تو قوی تر شو

نه اصلا و ابدا 

پس واسه چی از تفریحاتم گذاشتم ، از مهمونام گذشتم ؟؟

واسه چی با اینکه با پدر مادرم تو یه خونه زندگی میکردم ولی هفته به هفته اصلا نمیدیدمشون و تو اتاقم حبس بودم؟

واسه چی استرس پرزنت دادن و صحبت کردن توی جمع و جلوی استاد رو میکشیدم و از ترسش ۴ تا تبخال تو صورتم میزد؟

واسه در به در دنبال استاد و تاییدیه پورپوزال میدوییدم

واسه چی ۵ صبح از خونه راه میفتادم میرفتم دانشگاه ۱۲ شب میرسیدم دوباره روز از نو روزی از نو ؟

واسه چی سرکار میرفتم و درامدم رو خرج اکانت هوش مصنوعی و رساله نویسی و اینجور چیزا میکردم ؟

که تهش همه رو ول کنم برم آروغ بچه بگیرم؟!

نی نی سایت کجاست ؟ جاییکه داده ها و آمار های علمی ، منطق و عقلانیت حرف آخر رو میزنه :) در واقع اصلا حرف نمیزنه :) لذا کامنتام به مذاق بعضی ها خوش نمیاد :)
چقدر خوب ولی من اصلا نمیتونم چنین کاری کنممم

هر کی یه جوره

من درسم دوست دارم توسعه فردی دوست دارم فعالیت اجتماعی هم دوست دارم .براشون تلاشم میکنم اما الویتم مادر بودنه 

شاید نتونم مثل کسی که دیر تر بچه دار میشه یا اصلا نمیشه تو این زمینه ها موفق شم اما خب برای علایقم تمام تلاشمو میکنم حداقل شرمنده خودم نمیشم

شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...
منم مث توعم

راضی ای ؟

شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...
نه اصلا و ابدا پس واسه چی از تفریحاتم گذاشتم ، از مهمونام گذشتم ؟؟واسه چی با اینکه با پدر مادرم تو ی ...

وای عزیزدلم چقدر سخت😟♥️

تبریک میگم بهت 🌸

ولی یعنی به ازدواج و مادر بودن اصلا فک نمیکنی ؟


شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...
هنوز ازدواجم نکردم😐😁 منظورم اینه فکرم مث توعه😁

منظورم رضایتت از طرز فکرته اینکه ازدواج و مادری برات مهمه 

راضی ای از طرز فکر خودت؟

شخصا از خداوند مهربان مسئلت دارم آقایون عضو نی نی سایت رو عاقل و از اینجا بیرون کنه😒 زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...
منظورم رضایتت از طرز فکرته اینکه ازدواج و مادری برات مهمه راضی ای از طرز فکر خودت؟

اره. بنظرم هرچقدرم خانوما مخفی کنن باز ذاتا بچه ها رو دوست دارن. من که عاشق بچه کوچولوها هستم. پیش اومده درحال گریه بودم یه بچه دیدم و حالم خوب شده یکم باهاش بازی کردم. بعدشم کنار مادری ، ادم بقیه علایق و استعدادهاشو دنبال میکنه. مگه چی میشه.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

بیاید

kimia_zand | 13 ثانیه پیش
2791
2779
2792