جلوی در مدرسه از ۳ هفته قبل ک منو دیده قدش کوتاه اولیش بدنش مو داره دومی ابروهاش پرپشت یکم پیوندی سومی
و صداش لهجه داره چهارمی عینک میزنه پنجمی موهاش کف سرش چسبیده رو به بالا ششمی
به من میگه عاشقتم میشه نامزدم بشی میگم مزاحمم نشو حالم ازت بهم میخوره میگه مهم اینه من دوستت دارن اوووقققققق
به قرآن حاضرم با ۷۰ ساله دوست شم با اون نه هر روز جلوی در مدرسه منو گیر میاره این حرف هارو میزنه پیش دوستام بهم میگه عاشق چشات و لبات شدم خب ب K.. مردک ۲۴ سالشه چجوری از شرش خلاص شم پلیس و اینا گفتم کاری نکردن
خیلی ازش بدم میاد
این داستانش بود
امروز اومد باهاش ی دعوای مشتی کردم عینکش رو پرت کردم زمین خیلی اعصابم خورد شده بود طرف نگاه میکرد نیم ساعت از مدرسه گذشت رفتم با خاله امم بودم
رفیقم برگشت ی حرف زشت زد گفت عینکی بدم بمکی
آبروم ریخت مثلا من فرد مغرور و باشخصیت بودم
الان چکار کنم رفیق هایی ک باهاشون رو دربایستی دارم
وای حالم بدههه