فحش داده ی بارم بپجور با پاش کوبوند تو پهلوم...
کل وجودم جابجا شد نفسم بالا نمیومد.. بعد میگفت بمیر تا تو باشی حرف دهنتو بفهمی
بعد مثل سگ پشیمون شد منم بیمارستان بستری شدم داشتم میمردم با امپول برگردوندن گفتن اگه جواب نداد باید شک میدادیم
ما دعوا داشتیم در حد زدن هم خوردم هم زدم بهش آخرم اون منت کشیده
شوهر دوستم در خدی ارومه که دوستم کله صورتشو چنگ انداخته بود یه بار همه خون شده بود
شوهرم بخاد تنبیهم کنه موقع دعوا فقط سکوت میکنه و حرف نمیزنه هیچی بدتر از سکوت نیس
یبار با بیل منو میخاست بزنه منم رفتم خونه بابام سه تا بچه عامو جا گذاشتم رفتم ولی خیلی صحنه بدی بود بیل دستش بود خیلی دیگه از سربه سرگذاستنش ترسیدم
میخوابه🙃
فکر کن‌من دارم میمیرم از عصبانیت یهو میبینم صدایی نمیاد و خوابه😭فرداش که میخوام ادامه بحث رو پیش ببرم میگم حداقل بگو تا کجاش رو شنیدی
من این اتفاقی برام افتاد
ی بنده خدایی حالش بد بود دعوا بود
بعد جلوم انقد خودشو زد و گریه کرد
منه احمق میخندیدم😑😂😂😂نمیدونم چرااا تو همه ی موقعیتای حساس زندگیم مث چی میخندمممم😕😂
بعد خندم از خوشحالی ام نبود واقعا دست خودم نیس
همسر که نه ولی پارتنرم تو عصبانیت شدید فقط سکوت میکنه و جوری وانمود میکنه انگار وجود نداری!
من خیلی بهم برمیخوره
