بخاطر فتنه انداختن هاش مادرشوهرم دائم غر میزنه
شوهرم بخاطر شرایط کاری نامناسب مجبوره بره یه شهر دیگه و تا یه مدت نمیتونه منو ببره با خودش
یه ماه بیشتره اومدیم تو این یه ماه هر کاری بخوان انجام بدن میگن بیا کمک
خواهرشوهرم تو کارای خونه به مادرشوهرم کمک نمیده
مادرشوهرمم فکر نکنید خیلی خوبه ها ولی اگه خواهرشوهرم پرش نکنه کمتر غر میزنه
قند و فشار و چربی و... همه چی داره وزنشم بالاست
امروز مادرشوهرم کار داشت خواهرشوهرم طبق معمول دست به هیچی نزد
منم خودم دو روزه میخوام کارای خونمونو انجام بدم اونا کار تراشی میکنن مجبوریم بریم کمک با شوهرم
شوهرم گفت برو به مامانم کمک کن منم گفتم میرم کمکش بعدم میرم خونه بابام
میرم که بعدش همه جارو پر نکنن بی عرضه بود واسه کار نکردن رفت
آخه خیلی تحت فشارم از بس تو هر کاری میگن بیا کمک خدایی خسته شدم
خلاصه رفتم کمکش اومدم دیدم خواهرشوهرم نشسته پیش شوهرم
منم چیزی نگفتم وسایلمو جمع کردم شوهرم گفت میخوای چیکار کنی
هیچی نگفتم برگشت به خواهرش گفت این دستپخت مامانمه گفتم دست پخت مامانت نیست دستپخت خواهرته
خواهرشوهرم پاشد رفت
شوهرمم هی گفت نرو گفتم تو به من و بابام قول دادی برگردم اینجا کسی هی غر نزنه هی کاراشونو نندازن گردن من
من نوکر اونا نیستم کاراشونو انجام بدم حالام میرم ببینم بچه و زندگیتو چجوری جمع میکنن برات
شوهرم رفت بیرون وایساد تو ایوون
منم جمع کردم که برم یهو دوتاشون اومدن جلوم منظورم خواهرشوهر و شوهرمه
هستین بگم بقیشو؟؟؟