از صبح زود اومده بود هی داشت چُرت میزد چشماش باز نمی‌شدن اما خیلی خوشگل شده بود بعد دوتا خواهر شوهر داشت اونام اونجا بودن وای خدا نصیب گرگ بیابون نکنه😕😁😁🤭هی بهش میگفتن چشماتو اینجوری نکن، لباستو جمع کن بشین و این کارو بکن ، فلان کن😑😑عروس بیچاره گوش میداد، من گفتم فردای عروسی یه جنگی به پا میشه😁😁😁
والا الآن رسم این ک خواهر عروس یا داماد با عروس بره آرایشگاه نیست
عروسا خیلی گناه دارن والا😂
انشالله که خوشبخت میشن و مشکلی پیش نمیاد.
حتما توی آرایشگاه‌ها خیلی از این چیزا اتفاق میوفته شما همیشه یه سوژه ای دارین .
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز