ن یبار تااا ساعت چهار منتظرش بودم بیاد ناهار بخوریم
بعد از راه رسید سر سفره یع لقمه کوچیک خورد،گفت سر راهم اومدنی دوتا شیرینی خوردم گشنم بود،میگم خب داشتی میومدی خونه غذا بخوری نمیتونستی تحمل کنی وقتی من تا الان تحمل کردم و منتظر بودم
انگار گاوه
بعدشم شیرینی گرفتی خوردی میومدی خونه یدونه هممیگفتی برا زنم ببرم