دیروز ارایشگاه بودم داشتم با ناخن کارم حرف میزدم کفت کن از وابستگی و غم غربت و تنهایی مهاجرت نمیکنم
گفتک اینها همش حرفه نه غم غربتی میمونه نه دلتنگی هست بلافاصله و ظرف کوتاهتر از دو سه ماه اجتماع خودت زو تشکیل میدی به سرعت دوستای جدید و آدمهای جدید میان تو زندگیت یکهو میبینی آنقدر مهمونی داری میزی که تو ایران آنقدر نمیرفتی
اره شش ماه غم غربت داری
بعد اونهاییکه دو سه یا چهار ساله اومدن رو میبینی که برای ویزای توریستی مادر و پدرشون دارن اقدام میکنند که امیدوار میشی یکهو به خودت میای میبینی تو کشور مقصد مثلا سه ماه از سال مادرت اومده پیشت مونده