برای داستان کوتاه میخوام
شبا خواب ندارم
روزا خوابم میاد😐
شنبه که رفته بودم کتابخونه چن تا دختر دور هم جمع بودن و داشتن میگفتن فلانی(من)خیلی درس میخونه و حتما امسال قبول میشه و اونا هم هی داشتن میگفتن خوش به حالت و اینا...
دو ساعت بعدش به طرز عجیبی سرگیجه گرفتم و مجبور شدم بیام خونه و نتونستم درس بخونم
دیروز صبح که رفتم بازی دو سه ساعت درس خوندم و بعد فشارم افتاد و رنگم کلا عوض شد و بدنم به مور مور افتاد و چشام سیاهی رفت و باز برگشتم خونه
امروزم صبح بلند شدم که برم انقد بدنم بی حال و بی انرزیه که نمیتونم از جام بلند شم.توی سرم احساس سنگینی میکنم و سرم شدیدا درد میکنه😭😭
در کمال ناباوری با ۳۰۰ میلیون پول نقد صاحبخونه شدم....
اولش فقط ۱۷۰ داشتیم گذاشتمش بانک ۶ ماه موند ۱۰۰ دیگه وام گرفتیم جموجور کردم یجا سرمایه گذاری ۲۰۰ کردم ماهانه سود میگرفتم این وسط ماشینمون مدل پایین دندونای شوهر خراب....مستاجر...من موندم و اینهمه مشکل و دست تنها...
بعد دیگه دست به کار شدم ۱۲۸ تومن طلا داشتم فروختم ۱۲۲ هم ماشین ی وام ۵۰ تومنی یه ۱۳۵ تومنی ۲۵ تومن دستی چون پول تو سرمایه گذاری بود خونه رو رهن دادیم و پیش پول خونه ای ک خودمون مستاجر بودیم ۹۰ بود گرفتیم دادیم اون خونه...درسته بروز نیست اما خدارو شکر گزارم از منت این اون دراومدیم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
27 ثانیه پیش
29 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز