خواب دیده دوتا تیر بهش زده توی بدنش مونده هرچی به مامانش میگه مامان داره بهم تیر میزنه میگه اشکال ندارد عمل میکنی درست میشه میگفت همش میگفتم دارم میمیرم مامانم میگفت اشکال نداره میگفت داشتم میمیرم بابام آمد منو برد برای کار بهم گفت جای تیر ها درد نمیکنه گفتم چرا دارم میمیرم گفت ن طوری نمیشه میگفت رفتم پیش دوستم گفتم دارم میمیرم کمکم میگفت دوستم گریه کرد میگفت چشمام بسته شد من متوجه شدم داره خواب میبینه به سختی بیدارش کردم