بچه ها با آقایی وارد رابطه شدم ۶ ماه پیش
هی میگفت من قصد ازدواج ندارم منم داشتم مهاجرت میکردم گفتم اوکی شاید یه رابطه دوستی ساده و حتی سازنده بشه
ویزای من اومد ایشون بگیر ترین آدم دنیا شد
ب اصرار زیاد اومدن خونمون یه نامزدی کوچیک گرفتیم و البته هیچ عقد و اینا اتفاق نیفتاد
همه چیز خیلی سریع و با اصرار اون پیش رفت منم چون بار روانی مهاجرت رو دوشم بود اصلا اون موقع نمیتونستم درست فکر کنم
حالا گیر داده بیا عقد کنیم منم ببر این حرفش خیلی رو مخمه
بعد بهش میگم اوکی زبان بخون ک تا میام ایران عقد کنیم توهم یه کم بلد باشی زبان اینجارو میگه نه سخته
حالا دلیل اینک تا الان باهاش موندم اینک ک پسر متعهدی هست شغل با پررستیژ و نسبتا درامد خوبی داره خونه و ماشین تو ایران داره و حمایت گره تا حدودی و کلا آدم زرنگیه و میتونه از پس خودش بر بیاد
دلایلی ک مرددم میکنه اینک عقاید دینی کاملا متفاوتی داریم و یه جاهایی دیدگاه های کاملا متفاوتی داریم یه جاهایی ک اظهار نظر میکنه مغزم سوت میکشه و من تازه اومدم اروپا میخوام تازه دنیارو ببینم و با کلی آدم قراره آشنا بشم اصلا نمیدونم آینده قراره چی بشه ازطرفی سنم پایین نیست نزدیک ۲۸ سالمه
دید کلی و حستون ب این قضیه چیه؟