2777
2789
عنوان

به نظرتون نباید میگفتم

49 بازدید | 8 پست

چند ساله خواهرشوهرم دعوت نمیکنه بعد من چندین بار متوجه شدم برادرشوهرم اینا و حتی خانواده خاله شوهرم و دختر خاله هاش همگی خونش شام بودن بارها و بارها  در صورتی که قبلا به همسرم زنگ میزد میگفت ماهم بیایم اما چند ساله فقط اینایی که دوست داره دورخودش جمع کرده حالا دست دخترش شکسته بود اول میخواستم به این بهونه برم بعد همسرم زنگ زد حال بپرسه دیدیم باز همون جماعت شام اونجا هستن راستش بهم برخورد چرا هیچ وقت به ما نمیگن بیاید بعد موقعی که یه گرفتاری پیش میاد زنگ میزنن میگن به شوهرم بیا فلان کن

خلاصه دوسه روز بعد زنگ زدم حال دخترش رو که دستش شکسته بود پرسیدم بعد بهش گفتم ما جمعه که احمد زنگ زد می‌خواستیم بیایم بعد گفتیم شاید شما دوست نداشته باشید ما بیام خونتون وقتی مهمون داری اونم گفت نه بابا و از این حرفا 

منم گفتم دخترم میگه من اصلا دیگه یادم نمیاد خونه عمه چه جوری بوده اصرار کرد بیایم اما ما گفتیم نه که فلانی ها رو همیشه با هم میگید احتمالا دوست نداری ما بیام و از این حرفا

به نظرتون بد کردم گفتم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



بنظرم زمانش نبود که اینارو بگی

اولا که دعوت کردن و رفت و امد بزور نیست و شاید دلش نخواد شما بری خونش و حالا اینجور گفته ناراحت نشین

دوم اینکه میذاشتی اگه یبار دراومد بهتون میگفت مثلا چرا نمیاین و چرا دعوت نمیکنید و چرا فلان نمیکنید میگفتی به این دلیل

نیاز نبود بگی...خواهر شوهرای منم همینن خواهرا همو دعوت میکنن ولی مارو نمیگن الکی الکی یه بار که فهمی ...

خواستم بگم بهش که متوجه بشه ما نمی‌فهمیم 

بعد چند بار تیکه انداخته که پسر کوچیکم رو چون نیاوردیم خونه عمه که اون باشه ازش غریبی میکنه


بنظرم زمانش نبود که اینارو بگیاولا که دعوت کردن و رفت و امد بزور نیست و شاید دلش نخواد شما بری خونش ...

ببین خب بهم گفت چرا نمیاین یه شب که من اینا رو بهش گفتم  همیشه میگفت من روم نمیشد بهش بگم

من اصن واسم مهم نیس نهایت سالی دوبار دعوتمون کنن میریم خونشونچرا انقد دوس داری بری؟دایورت کن بابا

دوست ندارم برم اصلا و ابدا فقط خودش رو میزنه به اون راه فکر کرده کفش من جلوی پام افتاده  خب دورهمی داره صداش رو در نمیاره بعد میگه چرا نمیارید بچه رو

خواستم بگم بهش که متوجه بشه ما نمی‌فهمیم بعد چند بار تیکه انداخته که پسر کوچیکم رو چون نیاوردیم خونه ...

بسنگین به اخلاقش داره اگه دوست داره تو جمعشون باشین برین خودتون نمیگن که نیاین ولی خواهرشوهرای من کلا  این جوری میکنن که تفرقه بندازن و به مادر پدرشون بگن دخترا بهتر از پسرا هستن و ....

بسنگین به اخلاقش داره اگه دوست داره تو جمعشون باشین برین خودتون نمیگن که نیاین ولی خواهرشوهرای من کل ...

منم بهش گفتم چون همیشه فلانی ها با هم خونتون میان منم گفتم حتما دوست نداری ما بیایم باهاشون 

دقیقا خواستم بفهمه که مهمونی میده فقط به یه سریا فکر میکنه ما نمیدونیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز