دوستان من یه دوستی دارم که ایشون ۲۶ سالشه
بعد پدر و مادرشون فوت کردن ، ینی اول پدرش فوت کرده بعد هم حدودا ۲ سال پیش مادرش فوت کرد و البته این دوستم یه برادر بزرگتر هم داره
بعد اینا یه خونه ای دارن که ۲ طبقه است بعد دوستم طبقه ی بالای این خونه زندگی میکنه و برادرش هم طبقه پایین زندگی میکنه
چون با برادرش یکم اختلاف داشتن توی یه ساختمونن اما توی ۲ تا طبقه جداگانه زندگی میکنن
بعدحالا از اونموقعی که مادرش فوت شده مادربزرگ این دوستم (ینی مادره مادریشون ) خیلی میاد به این دوستم سر میزنه و میره.
اینم بگم که مادربزرگشون شمال زندگی میکنه اما چون تهران یسری کارای اداری انجام میده و این دوستمم تنهاست ، همش میاد تهران و میره شمال و وقتی هم که میاد همش طبقه ی بالا پیش دوستم زندگی میکنه و گاهی هم میره طبقه ی پایین و به اون برادره سر میزنه اما همیشه بالاست.
حالا اوایل چون مادرش تازه فوت کرده بود واقعا لازم بود که این دوستم تنها نباشه و مادربزرگش دائم بیاد سر بزنه
اما الان بعد از گذشت حدودا ۲ سال دیگه این دوست من میگه واقعا خسته کننده شده حضور مادربزرگم برام
چون مادربزرگش شخصیتش اینطوریه که به یسری چیزا خیلی ایراد میگیره و توی یسری کارا دخالت میکنه و کلا یسری کارا وحرفاش این دوستم رو اذیت میکنه
حالا دوستم میگه من روم نمیشه که بهش بگم میخوام یه مدت اصلا تنها باشم تورو خدا فعلا نیا اینجا
اصلا بیچاره همش اعصابش بهم ریخته است
نمیدونه باید چکار کنه
من بهش گفتم میخوای برو با یه مشاور صحبت کن
ولی میگه اخه مشاوره مگه میتونه برای من چکار کنه
اصلا خیلی اعصابش خورده
گاهی هم به من پیام میده و از مشکلاتش میگه و منم خب کاری از دستم بر نمیاد براش
شما راهکاری ندارید که بهش بدید؟؟
فکر کنید خواهر خودتونه