هر چی درست میکنم یه چیزی میگه
خونه خودمونم ساس زده باید با بدبختی هرروز برم مواد خوراکی رو از خونه بردارم بیارم خونه خودمون غذا بذارم
پدرم درمیاد
بعد اقا میاد یه روز میگه نپخته یه روز میگه بدمزه شده
زن شریکش از ایناست که شغلش قنادیه و تو پیجش کیک میفروشه
بعد همش میاد خونه میگه امروز نمیدونی چه کیکی درست کرده بود و داده بود شوهرش بیاره سرکار
تا حالا زنه رو ندیده ولی همش از آشپزیش تعریف میکنه