من درخت گردو رو تا اونجایی که نشسته بودن بچهها بازی میکردند بچه ت آب بود یهو بمب پرتاب کردن بچهه ...
اره اون تازه اول ماجرا هست سکانس حموم دادن بچه ها و مرگ اون بچه که نزدیکتر به بمب هست برای من اشکم در اورد گریه میکردم نفرین عاملین جنگ میکردم بعدشم از جلو چشمم نمیرفت کنار خودم سرگرم کردم که از جلو چشمم رفت