دیروز همش دعوا بود سر این تا صبحم نخوابیدم من
چون هم بدون مشورت با من برنامه ریخته بره
هم اینکه منو تهدید میکنه مهمونی و هیجا دیگه نرو
میاد مسافرت شمال رو با چند ماه یبار دورانه دو سه ساعته اونم با مامانم و دوستاش مقایسه میکنه
ازین چیزا خیلی دلم شکسته
هیجوره ام نمیتونم بهش بفهمونم الان قیافه حق به جانب گرفته و قهر کرده