یادمه خب زمان ما توی مدارس یه سری اطلاعات درمورد امام زمان عج میدادن ولی موقعی که سوالی برامون پیش می اومد تخصص پاسخگویی نداشتن و اتفاقا از سوال پرسیدن حمایت میکردن ولی نه بلد بودن جواب بدن، نه بلد بودن سوالات رو هدایت کنن. این وسط شلوغ میشد و همه اونایی که توی خانواده معتقد بزرگ شده بودند میدونستن این سوال جواب داره، ولی فکر میکردن نمیفهمن و سخته و هنوز بچه ن
و بقیه هم فکر میکردن طرف جوابی نداره بده
بقیه که هیچی
جذب انواع تفکر شدند و اوناییم که جذب نشدنو دلی عمل کردن، گیر مردم افتادن و جواب محبتاشونو از مردم خواستن و توقع براشون ایجاد شد و کم کم از آدماترس پیدا کردن و اونام گوشه گیر شدن
گذشت و گذشت بعضیا توی محیط های خوبی قرار گرفتن و از همه نظر علی الخصوص مذهب رشد کردن ولی بقیه کسایی که معتقد بودن، هم تنها شدند
چون جواب نگرفته بودن با ابهام رفتن جلو و خب خواسته ناخواسته درگیر یه سری از مسائل شدند که نتونستن درست تصمیم بگیرن و هرکدوم ما آلوده به یه گناهی شدیم خلاصه حالا چه نتیجه داد چه نه.
مثلا شاهد حافظ قرآنا و ... بودیم و یا محجبه هایی که از نظر زندگی عاطفیشون مطابق اسلام عمل نمیکردن
ولی مهم این بود که طرف نمازشو میخونه چرا
چون حدیث داریم همین نماز دائمی خوندن
حتی اگه تو گناهکار باشی ، کمکت میکنه تا برگردی
انقدر مهمه
منم از همه اینا جدانبودم
منم آلوده شدم و وقتی صحبت از این میشد که یار حضرت مهدی باشیم یکم خندم میگرفت .میگفتم آره بین اونهمه آدم که میگن هسته مرکزیش۳۱۳ تاس من گناهکار با این سطح درک و فهم متوسط ، من مریض غیر باهوش ، من خسته ی ناقص الایمانو دقیقا برا چی میخواد به چه دردش میخوره. همینطور که صحبت از این میشد علی ابن مهزیار ایرانی خیلی دلش میخواست امام زمان عج رو ببینه یا مثلا توی متن های شعر های مذهبی میشندیدم که میگفتن امام زمان جان ما کی قراره شما رو ببینیم . دیدن امام زمان! واسه من خیلی بحث خنده دار تری بود!
مثلا این دیدن همه چیزو بهم میزنه ، ببینمشون میرم بهشت و تمام؟چرا باید بخوان یه آدم گناهکارو ببینن؟ که چی شه ؟ اصلا من ببینمشون که چی بشه؟:)
یادمه یه اردو رفتیم با یکی از بخش های مذهبی دانشگاه, اونجا یه آقای روحانی میگفت که همونطور که پیامبر اسلام حضرت محمد صل الله علیه و آله تونستن به بالاترین مقامی برسن که یه انسان رسیده، پیروان ایشونم باید برسن و تمام اون مقاماتو ببینن و درک کنن. اونجا انقدر بهم فشار اومد، توی همچین جمعی که فضا سنگین بود,منِ کم حرف گفتم: پس چرا ماها نرسیدیم؟! اون حاج آقا گفت: جمعمون خیلی زیاده از کجا معلوم یکی رسیده باشه و نخواد بگه! برگشتم تک تک چهره ها رو نگاه کردم😁 یه سری گناههارو از یه سریا دیده بودم ولی توجهم رفت یه دختری که توی اتوبوس توی راه، روی چادرش دوغ ریخته بودن و طفلک اصلا ناراحت نشد و خودش کمک کرد پاک کنم
حالا توی سی سالگی با ابن حجم از گناه و ناکارآمدی به این نتیجه رسیدم که واجباتو انجام بدم و قشنگ پیگیری کنم
با مستحبات محکم کنم اعتقاداتمو
و خودمو یه مهره بدونم که آقا امام زمان اونجایی که لازمه خودشون قراره ازم استفاده کنن چون نیتمو میدونن
همه که تفنگ دست نمیگیرن به جنگ با کفار نمیرن
شاید حتی مث اون دختره یکی دوغ رو لباسم بریزه و من هیچی نگم شرمندش نکنم، همین چیز کوچیک یه نشونه باشه، یکی ببینه و جذب شه؛) در کل یه مهره همیشه بهتره از کسی که دقیقا مشخصه وظیفش. فقط لازمه که اونمهره هی خودشو چک کنه تا از کاربردی بودنش مطمئن شه. به موقع خدا و امام زمان ازش استفاده میکنن🥰