ببین شکرگزاری و نوشتن رو کاغد کلا جواب میده اصلا شک نکن
بزار ی داستان تعریف کنم واست
من خودم پارسال زمستون بابام نمیزاشت بینیم عمل کنم ینی هر کاری کردم گفت نه بینیت خوبه و فلانو از این بهانه ها ...
بعد من برداشتم تو دفتر هر روز نوشتم خدایاشکرت من اول تابستون سال بعد بینیم عمل میکنم بعد تصورم میکرما
خلاصه گذشت من ی دو سه ماهی نوشتم و رهاش کردم
خداشاهده ۲۳ خرداد امسال میشد تقریبا اول تابستون من وقت عمل داشتم بعد اونم چی بابام خودش ی شب نشسته بودم گفت دوس داری برو عمل کن برو مشاوره ببین چجوریه و ایناااا...
ینی ب معنای واقعی برگهام ریخت😐😐 حالا این ی موردش بود