بچه ها خواهرم یه شهر دیگه زندگی میکنه ده روز پیش زایمان کرده
ولی یه بچه کوچیک دو ساله ام داره که خیلی بازیگوشه
یه هفته قبل از زایمان پیشش بودم
ده روز بعد از زایمانم خودمو مامانم مواظبش بودیم
که هم مواظب بچه کوچیکش باشیم هم مواظب خودش
باز مامانم میگه برو یه هفته پیشش بمون مواظبت کن ازشون
کار خاصی ندارم و میتونم بعدا میتونم به کلاسام برسم
ولی واقعا خسته شدم این مدت باید کل روز خونه باشیم بچه داری کنیم دیگه وقت سر خاروندن ندارم اونجا
به مامانمم میگم که خسته شدم یکم استراحت کنم میرم پیشش میگه خواهرت گناه داره
از یه طرف دارم با یه پسره اشنا میشم این مدت حتی وقت نمیکنم جواب پسره رو بدم در این حد یعنی😫
دلم واسه خواهرمم میسوزه ولی خب خودمم دارم دیوونه میشم