مادرشوهرم همش منت زمان بارداری رو میزاره سرم

من که کارای دیگه اشو نمی‌دونم. ولی این موضوع منت گذاشتن که میگی زیادم بد و ناجور نبوده.

مادرشوهرت اومده به عروس خدمت کرده. کارش خیلی هم بی ارزش و ناچیز نیستا.

پس فردا اون ناتوان بشه تو میری بهش خدمت کنی؟

ولش کن فامیل شوهر عادت دارن منت بذارم.

 بخدا مادرشوهر منم هزاران بار منت خیلی چیزای کوچیک سرم گذاشت.

اهمیت نده. زندگی رو تلخ نکن

همین که شوهرت دوستت داره و الان بچه‌ت بغلته، بهترین اتفاق دنیاست برات. یه کم آروم بگیر و اصلا بهشون فکر نکن. گذشت زمان همه چیزو بهتر میکنه. شاید یه روزی هم ایشون شما رو و هم‌شما ایشونو بهتر درک کنید. الان نمیشه، میدونم‌.

خیلی خوبه که میری. باید همینطوری باشیم.

حیف نیست داری انقدر خودتو اذیت میکنی؟ اون منت گذاشته دیگه. خب بذاره.

برو خوش باش که همسرت هم جوابشو داده. برید با هم دیگه بگید، بخندید، تفریح برید. همسر من واقعا آدم خوبیه، تو اگه بدونی من با خودش و خانواده‌ش چطوری با احترام رفتار میکنم. عسل دارم میذارم دهنش بازم ممکنه گازم بگیره مادرشوهرم. ببخشید اینجوری گفتم. ولی بازم همین شوهرم که براش میمیرم و واقعا دوستم داره و بارها گفته میدونم مامانم حرف بدی زده، حاضر نیست حتی ناراحتی‌شو توی چهره‌ش هم نشون بده. مبادا که مادرش ناراحت شه. اصلا اصلا حتی ساکت یا مظلوم نمیشه یا اخم نمیکنه یا تو خودش نمیره. مبادا مادرش ناراحت شه. حتی گاهی گفته خندیده که مثلا جو رو درست کنه. فقط خدا صدای هزار هزار بار شکستن دل بی‌گناه منو اون لحظه‌ها شنیده. خدای من شاهده بازم بعدش به مادرش خوبی میکنم.

برو کیف کن عزیزم. بیخودی انقدر برای یه حرف نپخته و یه منت داری خودتو زجر میدی که چی؟

بی‌خیال. بشینی غصه بخوری، فقط یه باخت برای خودته. روزگارتو به خوشی بگذرون. ببین چه تند داره میگذره!