میخواستم ی خاطره از دیشب ک با شوهرم رفتیم بیرون براتون تعریف کنم باهم رفتیم ی جای دیدنی از شهرمون ک باید میرفتیم بالای تپه ☺
خیلیم طولانی بود تا رسیدیم من واقعا تشنم شد چون اولین بارم بود میرفتیم با خودمون اب نبرده بودیم ولی خداروشکر ابسردکن داشت🙏ولی ما لیوان همراهمون نبود منم دستام خیلی کوچولوعه تا اب پرش میکردم میآوردم بالا ک بخورم تموم میشد اب😄دیگه شوهرم جنتلمن بازیش گل کرد گفت بیا تو دستا خودم اب بخور خلاصه دستاشو پر اب کرد منم ی دست و نصفی اب خوردم سریع سیراب شدم😌بعد همسری گفت انقد زود پر شد معده گنجیشکیت😂😂منم گفتم معده من گنجشکی نیست دستا شما ی پا پارچه🥰🙃حالا قیافه اطرافیان ک داشتن مارو نگاه میکردن و میخندیدن 🤨😧😁منم ک اصلا ب رو خودم نیاوردم ☺😎والا دستا شوهر خودمه دوست دارم توشون اب بخورم😍