من چند ساله میرم پیش شوهرم و باهاش کار میکنم، (البته حقوقی نمیده بهم)
چند روز پیش بهم گفت که مثل آب راکد میمونی و فعالیت کن و اینا منم گفتم نمیتونم یسری کارارو بکنم (منظورش بیشتر اینه که یه آنلاین شاپی چیزی بزنم)
من آدم فیزیکیم دوس دارم فعالیت فیزیکی بکنم،
بهش گفتم اگه میخوای یه منبع درآمد دیگه داشته باشیم من برم سرکار جای دیگه که خیلی شدید مخالفه، حالا آخرین بار که بهم گفت یه فعالیت بکنیم من گفتم بجای سرمایه گذاشتن روی یه محصول که بخوایم آنلاین شاپ بزنیم اونو بدیم به مستاجر مغازت که پاشه و ما اونجارو کافه کنیم،
گفت نه منظور من چیز دیگس که منم گفتم منظورت اینه که من یه کاری کنم؟؟؟
حالا از اونروز منو آورده خونه و دیگه نمیزاره برم باهاش سرکار
یکمم مشکوکم بهش
یکمم عذاب وجدان دارم که نکنه بهش برخورده
چیکار کنم بنظرتون