یه روز رفتم روز بازار
البته یه روز چند سال پیش
یکی خرید کرده بود میرفت
یه مسیری هم مسیر بودیم
شروع کرد درد و دل گفت از صبح سرکارم باید پولشو بدم شیر خشک
گفتم چرا
گفت شیر خواره دارم
مجبورم بیام سرکار
شیر خشکی شده
گفتم همسرت چی
یعنی یه لحظه رفت توی فکرم
شاید سرپرست خانواره
یا باباهه در قید حیات نیست
یا از کار افتاده شده
گفت نه هست ،زنده ،سالم
نمیره سرکار تنبله
خدا رو شکر کردم همسر من توی وظیفه خودش تنبل نیست
وگرنه ول معطل بودم
دیگه کمتر فکر کردم که خونه کمک نمیکنه
البته ساعت کاریشم زیاده
یه درصدی هم حق داره
ولی تنبلم هست
مادر شوهرمم تربیتش خوب نبوده 😂😂😂😂