وقتی دومی رو باردار شدم کلی شوهرمو فحش دادم دعوا کردم گریه کردم گفتم سقطش میکنم با اینکه بچه نمی خواست اما گفت اجازه نمیدم خدا خواسته منم قبولش کردم هی می گفتم خدایا من بچه می خواستم چیکار تو این شرایط ۳ ماهه بود که هماتوم گرفتم کلی خونریزی کردم رفتم بیمارستان گفت احتمال زیاد داره سقط میشه کلی گریه کردم گفتم خدایا غلط کردم انقدر حالم بد شد که حد نداره الان منتظرم فردا دنیا بیاد قطعا عزیز دلمه فقط اولش تو شوک بودم
اسی من که خودم بچه میخواستم سر بچه دومم که باردار شدم کلی احساسات عجیب و غریب داشتم،ناراحت بودم،میترسیدم
حالا شوهرتم همچین حسی داره،مسئولیتش سنگینه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز