من و شوهرم چند وقت بیش که نامزد بودیم رفتیم خونه پدرشوهرم شهرستان ؛
یه خواهر شوهر دارم با شوهرش مشکل و توشکایتن(الان خواهر شوهرم مجردی زندگی می کنه)
،همین شوهرشم با شوهر من مشکل دارن و دشمنن
ما که به اتوبان آبیک رسیدیم خواهر شوهرم زنگ زد گفت منم میام ما هم از همونجا از آبیک به سمت اشتهارد رفتیم خواهر شوهرم رفتیم از اشتهارد برداشتیم
وسط راه خواهرم زنگ زد بهم من دیدم موقعیت بد جواب نمیدادم بعد شوهرم گفت جواب بده
من جواب دادم
من موندم راستش بگم شاید خواهرم ناراحت میشه از طرفی جلو اونا دروغ بگم من بد میشم
من گفتم ما برگشتیم رفتیم از اشتهارد خواهر شوهرم اووردیم
البته من سر در نمیارم ما از راه آبیک برگشتیم یا نه؟!
من قطع کردم
خواهرم به مامانم گفت بود
مامانمم از داماد شوهرم که باهاشون دشمن می ترسه
مامانم ترسید بود نکنه شوهر خواهر شوهرم نیوفته دنبالمون 😶
زنگ زد شوهرم گفت دخترم برگردون ناهار نخورده
شوهرم عصبی شد تا قزوین حرفی نزد 😑
تا اینکه یه جا نگه داشت
بهم گفت تو از قصد به خواهرت گفتی
چرا دروغ گفتی برگشتیم
اخه من سر در نیووردم و نمیارم به سمت ابیک به اشتهارد برگشت میشه یا نه
خلاصه همه چی مقصر من شدم
بنطرتون مقصر کی بود؟؟😮💨