من چهار تا خواهر شوهر دارم یکیش خودش رو عقل عالم میدونه و تقریبا مثل خواهرشوهر شما مدام در حال دستور دادنه
مادرشوهرم هم کلا بدون اون تصمیم نمیگیره هر چی اون بوه انجام میده شده رییس خ نه مادرشوهر اون دستور میده شوهر منم کاملا اجرا میکنه
خواهرشوهر کوچیکه چند وقت قبل میخواست ازدواج کنه همه برنامه ها و تصمیم گیری ها با اون بود فقط به بقیه دستور میداد
برای بله برون گفت الا و بلا خانم ها باید بیان خونه شما منم خیلی اروم گفتم نه گفت نه حتما بايد بیان الانم میخوان دادماد و با فامیلاش پاگشا کنن حدود 60 نفر مهمون میدونم میخوان بفرستن خونه ما
بدبختی بزرگ من اینه شوهرم اصلا با من هماهنگ نیست و کاملا تحت سلطه اوناست منم قلبم درد میگیره وقتی اسم اونا رو میشنوم یا بهشون فکر میکنم نه زبون جواب دادن دارم نه شوهرم حمايت میکنه فقط دارم نابود میشم
جالبه خواهرشوهرا هیچکدوم اجازه نمیدن شوهراشون یک صدم کارایی که شوهرم میکنه رو شوهرای خودشون ب ای خانواده هاشون انجام بدن