چشم وهم چشمی بافامیل شوهر😪

راست میگی عزیزم!ینی واقعا منم میتونم اینکارو کنم خیلی بایت فامیلاش درعذابم اما شوهرم چون تک پسره حس میکنم یه مقدار ازخودش اراده نداره البته کله شق ویه دنده هست همه ازش حساب میبرن توخانواده اما اصلا انگاردرک نمیکنه بعضی روابط توفامیلاش برای زندگیمون ازاردهندس فک میکنه من میخام ازخانوادش وفامیلاش دورش کنم حسرت بدلم موند ماهم مث یه زوج مستقل بشینیم تصمیم بگیریم باکی رفت امد کنیم باکی کمتر باکی بیشتر  اما اصلا به این اعتقاد نداره وحس کنه من نمیرم خونه فامیلاش اونم نمیادخونه فامیلامون درحالیکه خودش بارها از شخصیت وکلاس فامیلای من تعریف داده وواقعا پیششون خوش میگذره اما توفامیلای خودش خیلی بی فرهنگی وبی کلاسی وچشم وهم چشمی هست نمیدونم چکارکنم یاحداقل چندسال باید بگذره به این بلوغ برسه

بخداهمشون یه جوری دنبال چزوندن منن از بی محلی ها تا دورهمی هاوگروهای مجازی ای که فقط من توش نیستم همش جلوم تعریف میدن وبعضی رفتارا که مثلا بهم تعارف میزنن فقط به من نه اما من فقط پیششون حس کمبوداعتماد بنفس دارن نمیدونم چرا خب اوناتوفامیل خودشونن ارایش میکنن بیشتر شلوغی میکنن تعریف میکنن راحتتر میپوشن ومن یکمی معذبم فقط بالبلس عوض کردن واینا یکم روحیم پیششون خوبه اما درکل من ازین شخصیتم ناراضیم درعذابم

ممنونم عزیزم