رفتیممغازه صاحب مغازه ی زن بود با داداشش زنه منو از مامانم خاستگاری کرد گفت داداشم خوشش اومده ازدخترت میگه خاستگاری کن یهو زن داداشم باعصیانیت گفت وا این چ مدل خاستگاریه بچشم بفل زنه بود بچه زو کشید از بغلش زفت از مغازه بیرون بعد زنه گفت مطمنم ک این خاهرت نبودچون انگار خیلی ناراحت شد گفتم زن داداشمه گفت پیداس چشمم نداره واقعا فاز زن داداشمو نفهمیدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
اینا خودشون حسودن و فهمیدن کار عروستون از حسادت بوده ولی میخان مخفیش کنن ک خودشون رسوا نشن. دیدی دزد از دزد دفاع میکنه؟ مثلا میگن حتما نیاز داشته اینم همونه😁 جات بودم به مادرم میگفتم بهش میگفت حد خودت نگه دار یه مدتم سوژه ش میکردم رفتارشو تو جمع ک بفهمه لااقل حسادتشو کنترل کنه
نه عزیزم اون میخاست ازش سواستفاده کنه اتفاقا سنتی ازدواج کرد باز مث شما یه خانواده ای که خاله اون پسر خانواده شوهرم رو میشناخت اومدن مغازه شوهرم و ادرس و شماره گرفتن دیگه خاستگاری اومدن و ازدواج کردن