اصلا تمایلی ندارم برم
بعضی وقتا دیگه اونقدر توخونه و تنهایی دلم میگیره که پامیشم من و بچه میریم خونه پدرم
دلیلشم اینه که پدرم و مادرم منو خشک تربیت کردن
و وقتی اونجام کاملا رفتارم خشکه و اصلا خجالت میکشم حتی به بچم محبت کنم جلوشون و ساکتم و حتی تو چشای پدرومادرم وقتی صحبت میکنم خجالت میکشم نگاه کنم
وقتی بزرگ شدم متوجه شدن اشتباه تربیتشون رو و خیلی تغییر کردن خصوصا پدرم یطورایی محبتشو نشون میده ولی من دیگه نتونستم اصلا نزدیک خصوصا پدرم بشم و اصلا چش تو چش باهاش حرف نمیزنم وخیلی خشک و رسمی هستم
خیلی درعذابم چکارکنم
اصلا وقتی مادرم بهم زنگ میزنه حرفی ندارم فقط میگم سلام حتی نمیگم خوبی اون همش حالمو میپرسه