مثلا میگن اگر فلان موقع بهت نداد حتما حکمتی داشته!!
والا جز اذیت شدن من هیچی توش نبود!!
مثال بزنم:
بعد از درسم تو سن ۲۳ سالگی دلم خواست شاغل بشم
رفتم یه شرکت ک همشون فامیل بودن و اذیتم کردن و همیشه میگم واگذارشون ب خدا...
بعد رفتم تو یه مدرسه غیرانتفاعی حتی از جیب خرج کردم برگه چاپ کردم و کلی پرونده ثبت کردم یهو مامور بیمه اومد گفت بیمه نیستی دیگه نیا!!
و اون صبح پاییزی چقدر دلم شکست...
سرخورده شده بودم!!!
قبل تر ها عاشق تئاتر بودم کلاسش هم رفتم ولی خب با یه گروه مزخرف کار کردم نصف و نیمه بازم رهاش كردم...
حالا ۳۱ سالمه موقعیت الانمو بگم:
در حال حاضر تصویر بردار و تدوینگر فیلمم..
بعد از گذشت ۸ سال
از طریق یه دوست با یه مجموعه هنری دوست شدم که کارشون تئاتر و فیلم سازی و این داستاناس...
من اول ب عنوان عکاس و فیلمبردار بودم بعد نیرو کم آوردن به عنوان بازیگر هم کار کردم...همین امشب هم باز بهم نقش دادن...برخلاف میلم ک دیگه حس بازی و تئاتر ندارم...و جالبه بدونید یه نمایش هم در جشنواره برنده شد و احتمالا خارج از ایران هم بریم!! چندین کشور دعوت شدیم!
از طریق همین مجموعه با یه مدرسه غیرانتفاعی آشنا شدم ک چند روز پیش خودشون شخصا زنگ زدن و باهام قرارداد بستن برای تولید محتوای مدرسشون😐
از طریق استادم ک بهم تدوین فیلم یاد داد با یه مجموعه آشنا شدم ک کارشون ثبت شرکت و این داستان هاست و براشون تیزر زدم و کلی اصرار دارن ک ثابت اونجا بشم و تولید محتوا کنم😐
واقعا اون موقع که سنم کمتر بودو شادتر بودم و انگیزه ام بیشتر بود چرا خدا بهم نداد؟
الآنم شکرش دستش درد نکنه ولی حمکتشو متوجه نشدم...فقط من اذیت شدم افسردگی گرفته بودم حتی یادمه چندین ماه از خونه بیرون نمیزدم😔
۱۴۰۳/۰۹/۰۳