دوسال دانشگاه فرهنگیان قبول شدم و ی حقوق ۵ تایی فعلا میگیرم و ی زندگی معمولی دارم با شوهرم و پدر و بردارهامم سرکارن تا ی پولی یا ی وامی گیرم میاد هی میگن بده به ما بخدا اعصابم خورد تا وقتی مجرد خونشون بودم سال به سال پول ی دست لباس نمیدادن بهم حتی مادرمم همش با تیکه و کنایه میگه پول بهم بده و وسایل خوراکی خونت بیار برامون هم دلم میسوزه دوست دارم کمکشون کنم هم خودم نیازهایی دارم مثلا یکی برادرهام تازه می خواد بره سرکار میگه وام مستاجری ات بگیر بده به من هم دلم میسوزه میگم گناه داره کمکش کنم هم دوست دارم نیازها خودم برطرف شه
کمک نکن
نده. اشتباه نکن
کار مادر من را نکن
چقدر به برادرهاش رسید
بعد ارثش را بالا کشیدن
مریض بود عمل کرد بیمارستان دیدنش نرفتن
اصلا کارهای مادرم یادشون نبود
الآن که مادرم مریض است حتی سر بهش نمی زنن
زنگ نمی زنن بهش
مادرم وقتی جووون بود همیشه هر روز شام و ناهار سه تا برادر تو خونه اش چتر بودن مفتخوری کردن تا خودشون پولدار شدن
حتی یک گرم از اونهمه طلای مادربزرگم را بهش ندادن
کل ارث پدربزرگم هیچی بهش ندادن
الآن که نمی تونه بپزه و آشپزی کنه بهش نه سر می زنن نه زنگ
دایی کوچکم گاهی میاد ولی کلی از مادرم دستمزد می گیره
چقدر به خاطر اون برادرها مادرم تو روی پدرم وایستاد. و دسترنج پدرم را به اونها داد
موقع مریضی فقط بابام کنارش بود
مادرم خیلی ساده و لجباز بود
حرف ما را هم گوش نمی داد
می گفتیم رو نده اینقدر بهشون
هی گفت بهم محرمن
انشالله مادرتون سلامتیش بدست بیاره . پلی خیلی مادرتون سادگی کرد من این کارها نکردم و‌نمیکنم برای برادرهام ولی خیلی تلاش میکنن بکنن ازم حتی دعوا هم میکنن ولی حریفم نمیشن من اولویت ام اول خودم پ بعد شوهرم هست ولی کاش آنقدر داشتن که محتاج دوریال من نبودن شانس من وضع مالی ضعیفی دارن
ادمو میندازن تو رودربایستی مثلا یکی برادرهام افسردگی کمی داره تازه می خواد بره سرکار میگه وام مستاجری تو بده بهم که بیشتر انگیزه بگیرم و‌کار کنم هم دوست دارم کمکش کنم دلم میسوزه هم خودم نیاز دارم به وام
همچین پولدار میشن که نگو
کلا برادر حسود خواهر است
شک نکن تحمل ندارن ببینن شما پولدارتر باشی
دایی های من ادای ندارها را در می آوردن و از مادرم همه جوره می کندن احترام پدرم هم نگه نمی داشتن
الآن به حدی پولدار شدن که حد نداره
ولی یاد مادرم نمی کنن
تمام بلاهایی که سر مادرم اومد
مقصر مادربزرگم بود
همه اش به مادرم می گفت پسر نداری
برادرهات بعدا جای پسرت میشن
ولی جالبه سالهاست برادری نیست
فقط ما دخترها براش موندیم و پدرم
سالها عمر و جووونی اش را هدر داد برای اونا
مآدرسم همینو میگه اونم میگه حامی هات برادرهات هستن از دستشون نده به دردشون بخوره بنظرم تربیت مادرم خیلی اشتباه هست آنقدر همه و اطرافیان ظلم کردن بهم و نزاشت هیچوقت از خودم دفاع کنم و ن نگم به کسی که بدجور ضربه خوردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز