خانم ها لطفا راهکارها رو یک جا جمع کنید و بگید .من با این سنم هنوز نتونستم شوهرم رو به راه راست هدایت کنم .تازه جلو مادرش احساس شرمندگی داره با وجود همه زحماتی که کشیده و هزینه هایی که کرده .جالبه به اندازه هزار تومن خرج این بچه نکردن اینقدر خدمات میده .و جالبتر اینکه مادر شوهرم میگه هنوز توقع من برآورده نشده .توی این 27 سال زندگی اگه بیمارستان رفتیم قرضی داشتیم این مادرش رو خبر نمی کرده اذیت نشه .اینقدر مراقبه مادرشه .من شب تا صبح بیمارستان بودم صبحشم رفتم غذا پختم برای بچه ها و خودش .الان فقط درگیر اینه مادرشو نبرده تفریح
رفتار همسر شما اگر مادر ایشون تمکن مالی لازم برای زندگی نرمال رو داره هستش میتونه ناشی از ایجاد حس گناه در همسرتون توسط مادرش باشه و ایفای نقش مظلوم توسط مادرهمسرتون اما اگر ایشون بیوه هست و شرایط زندگیش متفاوت نیاز به بررسی رفتار بین شما و همسرتون هست و بعد راهکار دادن
من تمام نظرات این دختر خانم رو خوندم،کامنت اولش عصبی شدم،اما وقتی بقیه نظراتش رو خوندم و سنش متوجه شدم،بادم خودم افتادم،فقط لبخند زدم،تو این سن ما هم حس میکردیم عقل کل هستیم نظرات فلسفی میدادیم خلاصه خودمون همه چیز دان میدونستیم،اینخانم هم از این سن میگذره ازدواج میکنه متوجه میشه چه ببخشید چرت و پرتی میگفته،زنده باشیم ان شالله ۱۰ سال دیگه بیاد اینجا باز نظرش رو بگه،الان مرغش یه پا داره
خانم های عزیز چرا با این دختربچه دهن به دهن میشید اون داره لذت میبره از بحث .برای این مشکل استارتر راه حل پیدا کنیم .بهتره.اون خانم گفتن وام بتراش که بهترین راه حل بود .مردی که دایم قسط داشته باشه و پولی هم نباشه نمیتونه خرج برای بقیه بکنه .و حتی گاهی ماشین قسطی بخر بگو یک قسطش از خانوادش بگیره .اینجور آدمها روی قرض گرفتن از خانوادشون رو ندارن .شاید با اینکار بهتر بشناسه اونها رو
ممنونم از نظرتون .مادر همسرم بیوه هست و حقوق داره و تمکن در حد خودش داره.دقیقا به نکته خوبی اشاره کردید ایجاد حس گناه در همسرم و مظلوم نمایی و دائم میگه مریضم .همسرم فرزند اول پسره و بسیار زحمتکش البته برای خانوادش .خود همسرم توقع خانوادش رو اینقدر بالا میبره که الان چندین ساله هیچکدوم از خواهر برادراش باهاش حرف نمیزنند چون نتونسته توقع اونا رو برآورده کنه .براشون ضامن شد قسط نمیدادن .برادرش رو شریک کرد توقع داشت تمام درآمد برای اون باشه .باغ رو به برادر دیگه ش بخشید و همه اینها با حرف و توصیه مادرش بوده .قرض پدرش رو داد و انگار از آسمون نازل شده وظیفه اینه .مادر شوهرم به من گفت هنوز شوهرت توقع من رو برآورده نکرده .جالبه بقیه بچه هاش خونه زیر پاشو فروختن اینقدر ازشون ناراحت بود .به قدری آدمهای بی رحمی هستند این وسط شوهرمن پیغمبر شده و فک کن چقدر باج شده که شرحش طولانیه
عزیزم من بازنشسته آموزش و پرورشم همسرم همینطور .الان تمام هم دوره ای هام چند تا واحد دارند .ما هیچی .مثلا شوهرم فنی بود و دائم کار دوم داشت . 6 سال هم زیرزمین خونه پدرشوهرم بودیم ولی چنان تیغمون زدن روزی که مستقل شدیم به بدبختی پول جور کردیم خونه اجاره کردیم .تا بچه دومم ماشین نداشتیم .همش قناعت کردم .و همسرم بخشید .الانم مادرشوهرم از ما طلبکاره هنوز توقعش برآورده نشده .جالبه بقیه بچه هاش هیچ کاری براش نکردن و مادرش توقع هم نداره .شوهر من هرچه بیشتر در خدمته بازم انگار کم گذاشته.
همسر شما کمبود محبت شدید داره برای جلب حس احترام و علاقه حاضر هرکاری براشون بکنه تا حس رضایت رو ازشون بگیره در اصل کار شما بسیار سخته چون بند ناف احساسی همسرتون تا ب این سن سر جاشه از فرزندانتون کمک بگیرید برای جلوگیری از زیان مالی و حس قابل اتکا بودن بیشتری ب همسرتون بدید اگر ایشون بتونه با شما صحبت کنه ب خواستتون میرسید
عزیزم بی نهایت سپاسگزارم از وقتی که برام گذاشتید .واقعا همینطوره که شما گفتید .فقط مادرش براش مونده و من خیلی قهر و دعوا کردم تا به خودش بیاد ولی بی فایده بوده .مادرش در برابر بقیه بچه هاش خیلی ضعیفه و حتی به خاطر حرف اونها خیلی زود کوتاه میاد و حتی مالشو میبخشه .به ما که میرسه انگار قدرت میگیره با نیش و کنایه توقع هاش رو میگه .حس قابل اتکا بودن یعنی تصمیم گیری ها رو به اون واگزار کنم ؟اکثر تصمیم ها با اون بوده تا الان .من خیلی قدرت تصمیم گیری ندارم. بسیار کمالگرا هستم .ضربه شم خوردم ولی درست نشدم. من یک متن کاملتر نوشتم یکهو گوشیم خاموش شد .شرمنده دیر جواب دادم .بازم ممنونم از توجه شما
