شوهرم یه دوست داشت بعد ازدواج هر دو دوست که تقریبا همزمان صورت گرفت شدیم دوست خانوادگی، دوست شوهرم بنابر دلایل مالی ناشی از نوسان قیمت ارز و بدهی مالی افتاد زندان، همسرش با تحریک اقوام طلاق گرفت و رفت، آزاد که شد رفت یه مغازه اجاره کرد و ساندویجی زد شبها هم همونجا میخابه حدود350جمع کرد و داد به شرکتهای ثبت نام خودرو پولشو کشیدن بالا، اما روحیش خیلی بالاس، الان هر2، 3ماه میره شمال، مشهد، اصفهان، شوهرم میگه وقت بیکاری میره بازار پوشاک به خودش میرسه، در کل مردی با این روحیه اگه با چاشنی احتیاط کار کردهبود الان خیلی موفق میشد، این را هم بگم خانم سابفش ازدواج مجدد کرده و رفته