امشب ی جشن کوچیک دعوتیم

شوهرمن ک ۱۲ساله باهام هیجانمیاد حتی خونه مامانم . بدرک منم با بچه ها میریم.خیلیم بهتره 

چقد شبیه شوهره منه...بذا بهت یاد بدم....۳ساله ازدواج کردیم یادمه این ۳سال بیش از۵۰تا جشن دعوت شدیم🥲😐اوایل همش اصرارمیکردم بریم اونم بیصتر حرصی نیشد ک نریم.یادمه مادرشوهرم همش میومد پادرمیونی قسمش میداد ک برین.بخاطر مامانش میرفتیم اونم با کلی منت..بعد ها دیگ یاد گرفتم اصلا نگم بریم...گذاشتم ب عهده خودش..پسرای فامیلمون همش جشن میگرن تولد و عفد و...فک کن تو سه ماه اخیر ما چن تا جشت دعوت شدیم.اما دیگه اشتیاقی تداشتم ب شوهرم میگفتم خودت هرجور راحتی.بریمم مهم نیس نریمم مهم نیس..میدید من بی تفاوتم،میگف حاضر شو مرخصی ساعتی میگیرم بریم🙄😐😐😐😐با اشتیاق فراوان میرف ازهمه هم بیشتر میرقصید.دیگ الان خیالم راحته هر مراسمی باشه اگ مقدور باشه براش ۱۰۰میریم.چون ب اختیارخودش گذاشتم..درسته ازچن تااا این جشنا عقب موندم نرفتیم اما اصلا ناراحتبمو بروز ندادم و دید بی تفاوتم...اینو امتحان کن

عزیزم چقد سخت..یا شاید خانوادتون درکشون بالاس چیزی نمیگن.برا من خیلی حساسن...و اگ شوهرم نخاد بیاد واقعا توفشارمیذارنم.

منم جنگها داشتم با خانوادم و شوهرم الان همه خسته شدن ازاین بحثا . منم خودم تنهامیرم

یعنی اصلا با فامیلات رفت و آمد نداری یا اونا میان ولی شما نمیرین

شوهر من از الان میگه عید خونه ی هیشکی نمیرم میشینیم خونه فامیلای منم ناراحتن میگن همهی دخترای فامیل رفتو آمد میکنن فقط تو اینجوری منم نمیدونم چی بگم 😓

کاملا درکت میکنم عزیزم...چقد سختی کشیدی 💔

اصلااااا باهیشکی حتی خواهرم . فقط من تنها میرم خونش اونم گاهی تنها میاد خونم. خیلی جنگیدم ک رفتو آمد کنم نشد.

اخه چرا؟دیلیل داره؟شوهره من ازیکی خوشش نیاد کلا قط رابطه میکنه باهاش خیلی حساسه الان ی مدتیه خواهرم و شوهرش کارایی کردن ک شوهرم ناراحته و قهره فعلا باهاشون..تقریبا ی هفته میشه...میخام ببینم شوهرت بدی دیده از اطرافیانت ک میخادنره؟یا واقعا طبعش اونجوریه

وای چقد درکت میکنم جنگیدن فقط روح آدمو خسته میکنه برای مردا انگار ن انگار ...

دقیقا منم یه نفر ک تازه وارده تو فامیل منم تنها میرم و میام باخودش میگه این بچه هاشو لک لکا آوردن ک همیشه تنهاس؟فک میکنه من با روح زندگی میکنم

تازه همیشه طلبکارم هست ک سره فامیلات زندگی منو چندساله جهنم کردی . تازه ادم شدی ک زندگیت مهمتره. منم با خودن میگم ادم شدن از نظرتو از حیوان هم حیوانترشدنه. مگه میشه ادم ک اززیر بته بدنیا نیومده‌ . ولی چیکارمیشه کرد 

نه والا جز احترام و پذیرایی عالی چیزی ندیده. طبعش همینه فکر میکنه زندگی مشترک ینی یه دخترو از خانوداش بیاری بیرون و فقط با همون دختر زندگی کنی بقیه رو باید گذاشت کنار به کل

اهان پس کارش اشتباهه..باخانواده خودش چطوره هرروز میره؟؟مثلا ما ی ساختمونیم با مادرشوهرم اینا..تا اونا دعوت نکنن شوهرم حتی واس ی چایی تنهایی هم نمیره..شده ی ماه ی ماه دعوت کنن اما شوهرم نرفته.ولی برا من هروقت گفتم رفتیم خونه مامانم ابجیم.ولی با فامیل رفت امد اصلا نداریم‌عمو دایی خاله عمه ....اصلا......حتی برا خودشم...الانم ک ابجیمو صوهرش فعلا ناراحتش کردن..اینم حساسه..ب همه محبت میکنه دوس داره متقابل باشه.الان بمن میگه ابجیت ب توام بی احترامی کرده ی مدت قهرباش باهاش تا ب اشتباهش پی ببره‌منم ناراحت میشم حس میکنم میخاد جدایی بندازه.اه