مامان بزرگ منم با ما زندگی میکنه البته با مادرم من متاهلم
۳۰ ساله
تو این ۳۰ مامانم نتونست باهاش ارتباط بگیره البته مامانم بزرگمم مقصره
مامان بزرگم مارو میبینه خوشحال میشه اما مامانمو میبینه نه
این وسط مامانم خیلی اذیت میشه یه بحثی کوچیکی بین بابام مامانم پیش بیاد مامان بزرگم طرف بابامو میگیره و دعوا رو بزرگتر میکنه
یا خبرچینی مامانمو ب بابام میکنه
چون مامانم سیاست نداشت
از صب تا شب اینا باهم بودن میتونستن صمیمی شن
میگم ینی لج نکن سعی کن حتی اگه ازش خوشتم نیاد سعی کن ی جوری نشون بدی ک تورو جلوتر از پسرش بدونه
اینکه میگی دست نداره بره حموم این ینی جبهه گرفتی
سعی کن با محبت بگی مامان جون شما برو حموم مثلا بیام پشتتو بمالم
یا مثلا دو روز ی بار بگه مامان جون عفونت میگیری ها اونروز ی دکتری میگف افراد مسن باید دو روز ی بار برن حموم وگرنه مریض میشن
یا مام بخر بده با خنده بگو مامانم از اینا خریده بود گفتم منم برا شما بخرم
اینجوری حرفت برو داره و اعصابتم آرومه